.jpg)
در نماز جمعه دو هفته پيش تهران در بين شعارهايي که از سوي جمعيت سر داده مي شد، براي اولين بار شعار «مرگ بر روسيه» شنيده شد. از همان لحظه يي که اين شعار را شنيدم، يک سوال در ذهنم ايجاد شد؛ چرا مرگ بر روسيه؟ داده است و اين شعار جديد از کجا آمده است؟ و همين سوال مبناي گفت وگو با دکتر الهه کولايي استاد دانشگاه تهران و نماينده سابق مجلس شد. در اين گفت وگو بعد از بحث درخصوص چگونگي ايجاد شعار، پرسش هايي هم درخصوص روابط ايران و روسيه در طول تاريخ مطرح شد. گفتني است به تازگي کتب سياست و حکومت در فدراسيون روسيه، اتحاد شوروي از تکوين تا فروپاشي، زمينه هاي تاريخي و نظري همگرايي و بازي بزرگ در آسياي مرکز از دکتر الهه کولايي به چاپ رسيده است.
---
-در نماز جمعه دو هفته پيش که به امامت آيت الله هاشمي رفسنجاني برگزار شد، شاهد بوديم مردم شعار مرگ بر روسيه سر دادند. مي خواهم بدانم زمينه هاي طرح اين شعار از کجاست؟
روابط ايران با روسيه بسيار بااهميت است. ايران و روسيه روابط تاريخي گوناگوني را پشت سر گذاشته اند. اين دو کشور شباهت هاي زيادي با يکديگر دارند. هر دو کشور شرقي محسوب مي شوند و قرن هاي متمادي نظام هاي استبدادي تمرکزگرا را تجربه کرده اند. در هر دو کشور انقلاب هايي اتفاق افتاده است که در شمار مهم ترين انقلاب هاي دنيا قرار دارد؛ انقلاب اکتبر 1917 در روسيه و انقلاب اسلامي 1357 در ايران. پيامدهاي اين انقلاب ها شباهت هاي بسياري در تجربه هاي اين دو کشور به وجود آورده است، به ويژه تجربه هاي بعد از انقلاب اسلامي شباهت هايي با تجربه 70ساله حاکميت کمونيسم در شوروي پيدا کرده است. بنابراين نظام و مردم دو کشور نزديکي هاي گوناگوني را به نمايش گذاشته اند. از اين گذشته رابطه اين دو کشور با جهان هم داراي شباهت هاي گوناگوني است. زماني که انقلاب بلشويکي در روسيه اتفاق افتاد، روس ها مي خواستند جهان را تغيير بدهند و نظام سرمايه داري را سرنگون کنند. در واقع روس ها قصد داشتند نظامي را بر جهان حاکم کنند که استقرار آن نظام، روابط جاري در جهان را از بيخ و بن تغيير مي داد. در تجربه انقلاب اسلامي هم ما آرمان هاي مشابهي را دنبال کرديم، که البته خاستگاه متفاوتي داشت. تفاوت ايران و روسيه در اين آرمان ها و خاستگاه ها به اين شکل بود که در روسيه بر ضد و عليه دين، ولي در ايران با پرچم و به نام دين به سوي آرمان ها حرکت شد. بنابراين هم در تجربه هاي تاريخي دو کشور اين زمينه ها را مشاهده مي کنيم و هم در ظرفيت ها و توانايي هاي دو کشور امکاناتي را سراغ داريم که توسعه روابط دو کشور را ضروري مي سازد.رابطه ايران و روسيه به ويژه پس از فروپاشي شوروي بسيار مهم است. بعد از فروپاشي شوروي اين تصور ايجاد شد که روسيه مي تواند در جهت غربي شدن حرکت کند و تبديل به يک کشور اروپايي شود، اما اتفاقاتي بعد از آن افتاد و نشان داد دموکراتيک شدن روسيه روند آساني نيست. به زودي نظام سياسي اين کشور بر اساس فرهنگ و سنت هاي سياسي روسي در برابر اين روند قرار گرفت. به اين ترتيب مساله امنيت بر آزادي اولويت پيدا کرد؛ جنگ چچن، تروريسم و مساله جدايي طلبي. اين مسائل همگي به تمرکز قدرت در روسيه کمک کرد. در همين حال روابط خارجي اين کشور هم به سرعت در مسير تحول قرار گرفت. رابطه روسيه با غرب به ويژه با امريکا با احياي بدبيني هاي تاريخي مواجه شد. ما شاهد هستيم در طول 17 سال گذشته خوشبيني نسبت به روند دگرگوني و دموکراتيک شدن روسيه روز به روز کمرنگ تر شده، تا آنجا که روسيه امروز به سرکوبگرترين کشور عليه روزنامه نگاران تبديل شده است و بايد گفت کشتن و نابود کردن روزنامه نگاران منتقد روند خطرناکي در روسيه پيدا کرده است. در اين ميان در پرتو تقابل روسيه با امريکا ما شاهد تمرکز روزافزون قدرت در روسيه هستيم و مي بينيم پوتين به صراحت از دموکراسي روسي و تجربه هاي تاريخي روسيه صحبت مي کند و به اين شکل ايده غربي شدن روسيه را کاملاً مطرود و غلط قلمداد مي کند.ما در چنين شرايطي مي بينيم روند دموکراتيک سازي در ايران هم با چالش هاي جدي مواجه مي شود. تاريخ ما نشانگر همراهي و همنوايي جريان هاي اقتدارگر و تمرکزگرا با حاکمان مستبد روسيه است و اين واقعيت حافظه تاريخي و ذهن ايرانيان را آزار مي دهد. مردم استبداد صغير را فراموش نکرده اند. مردم ايران به توپ بستن مجلس و مشروطه را توسط لياخوف روسي فراموش نکرده اند. به اين ترتيب اين نوع پديده ها که ريشه در تاريخ دو کشور دارد، با توجه به نزديکي روزافزون روسيه و ايران در سال هاي اخير (به خصوص چهار سال گذشته) با توجه به سياست نگاه به شرق و نزديک شدن به کشورهايي مانند چين و روسيه، مردم ايران را به سرعت وادار به عکس العمل کرده است. اين مسائل همگي به نوعي يادآور روندهايي است که در گذشته هم وجود داشته است. ما مي بينيم مدل توسعه چيني به اشکال گوناگون، مطلوبيت خود را براي محافظه کاران نشان داده است. به همين شکل مي بينيم بدون در نظر گرفتن کارآمدي اقتصادي دولت چين، سرکوب شديد دانشجويان چيني در ميدان تيان آن من در ايران براي محافظه کاران تبديل به يک الگوي مطلوب مي شود و به همين ترتيب محمود احمدي نژاد در حالي که نتيجه انتخابات رياست جمهوري مورد اعتراض قرار گرفته، در نشست شانگهاي در مسکو حضور پيدا مي کند و مورد تاييد مدودوف قرار مي گيرد. اينها مسائلي است که نمازگزاران تهراني را به سوي آن سوق مي دهد که سياست هاي روسيه را در قبال کشور خود محکوم کنند.
-فکر مي کنيد وقتي روسيه در نگاه مردم ايران تا اين حد مورد نفرت است، ارتباط صميمي با آن از سوي دولت ها امکان پذير است؟
نوع رابطه ايران با روسيه در واقع برآمده از الزاماتي است که در دو کشور براي توسعه روابط وجود دارد فارغ از روابط موجود و شرايطي که پيش آمده. به هر حال ايران و روسيه دو کشور همسايه هستند که روابط همه جانبه آنها با توجه به منافع هر دو کشور الزامي است. آنچه در اين بين حائز اهميت است اين است که اتکا به روسيه (نه فقط روسيه اتکا به هيچ کشوري) به نفع ما در اين شرايط در صحنه هاي جهاني و در هيچ دوره تاريخي نبوده است.در واقع مساله مهم اين است که حکومت ايران بايد منبع قدرت خود را در داخل قرار بدهد. نوع رابطه با روسيه نيز بايد در چارچوب قواعد روابط بين الملل شکل بگيرد. سوابق تاريخي ايران و روسيه نشان مي دهد روسيه هيچ گاه مدافع منافع ايران در مجامع بين المللي نبوده است. و اساساً زمينه اتحاد بين دو کشور وجود ندارد بلکه ايران و روسيه به خاطر موقعيت جغرافيايي و ظرفيت هاي تاريخي و تمدني و نيازهاي گوناگون اقتصادي بايد شرايط روابط گسترده در چارچوب روابط بين المللي را پايه ريزي کنند. که با آنچه با شرايط کنوني به چشم مي خورد متفاوت خواهد بود.
-اگر وضع به همين شکل کنوني باقي بماند آينده روابط ايران و روسيه را چطور مي بينيد؟
همان طور که قبلاً هم اشاره کردم روابط ايران و روسيه در طول تاريخ فراز و نشيب هاي بسياري را تجربه کرده است. با اين حال اين دو کشور زمينه هاي متفاوتي را براي تامين منافع متقابل دارا هستند. به لحاظ اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي. مردم و دولت دو کشور عرصه هاي مفيد را بدون ترديد براي ارتباطات گوناگون اجتماعي پيش رو دارند و نمي توانند به سادگي از کنار آنها عبور کنند. اما آنچه امروز با آن مواجه هستيم، ايجاد مانع و دشواري در برابر فرآيند دموکراتيک سازي بر اساس سطح توسعه نسبتاً مشابه به لحاظ اجتماعي و سياسي در بين دو کشور است که طبعاً بازتاب آن را در شعار مردم تهران در مورد محکوم کردن روسيه در کمک به نيرو هاي محافظه کار و اقتدارگرا در داخل کشور در نماز جمعه تهران شاهد بوديم.-به دموکراسي روسي اشاره کرديد ويژگي اين نوع دموکراسي چيست؟مفهوم اين نوع دموکراسي اجراي نظامي از مديريت سياسي و اقتصادي در روسيه است که با تاريخ اين کشور، با زيربناهاي سياسي و اقتصادي اجتماعي و به ويژه فرهنگي اين کشور در تناسب قرار گيرد. به اين معني که تاريخ روسيه با کشورهايي که امروزه در اروپا و امريکا دموکراسي را تجربه مي کنند بسيار متفاوت است. در اين کشور قدرت دولت، قدرت متمرکز است و اين قدرت متمرکز و اقتدارآميز دولت همواره بر کليه شئون زندگي مردم مسلط بوده است به همين دليل هيچ گاه در روسيه قدرت مستقل از دولت و بخش خصوصي قدرتمند امکان حيات پيدا نکرد. جامعه مدني به رغم پيشرفت هايي که داشته همواره در برابر قدرت مسلط دولت در يک وضعيت نابرابر قرار داشته و فرهنگ سياسي روسي هم فرهنگ سياسي کثرت گرا و متمايل به تمرکز بر کرامت انساني نبوده است. آنچه در روسيه اتفاق افتاد بعد از فروپاشي شوروي و مساله گسترش اقدامات تروريستي براي مردم روسيه اين شرايط را به نمايش گذاشته است که اگر مجبور باشند بين آزادي و امنيت يکي را انتخاب کنند با توجه به هزينه هاي سنگين اقدامات تروريستي بايد به قدرت متمرکز دولت و نفي آزادي تن دهند تا امنيت را به دست آورند. به هر ترتيب دموکراسي در روسيه و دموکراسي در شرق و حتي در ايران داراي ويژگي هاي مشابهي است.
-حالا که به شباهت ها اشاره کرديد،مي شود درخصوص شباهت دموکراسي روسي و دموکراسي ايراني توضيح دهيد؟
ببينيد طبيعتاً اشاره من به ضعف و نبود نهادهاي کنترل کننده قدرت در جامعه روسيه است که کم و بيش در جامعه ما هم قابل مشاهده است. به اين معني که اگر تجربه دموکراتيک سازي در کشورهاي اروپايي را مورد بررسي قرار دهيم، روند شکل گيري نهادهاي مدني طي چند قرن، روند شکل گيري فرهنگ مدني و باور حقوق ذاتي و فطري انسان در جوامع اروپايي و از همه مهم تر شکل گيري طبقه متوسط که امکان حضور موثر اقتصادي موثر را در طول زمان به دست آورده است،اينها همه شباهت هايي است که در ايران و روسيه کمتر يا بيشتر به چشم مي خورد که به طور مشابهي روند دموکراتيک شدن در هر دو کشور را با چالش ها و موانع جدي روبه رو ساخته است.
-در بين صحبت هايتان اشاره به نگاه به شرق و ارتباط با کشورهايي نظير چين و روسيه داشتيد، مي خواهم بپرسم چرا روسيه همواره در طول تاريخ علاقه مند به برقراري ارتباط با ايران بوده است؟
اين يک امر طبيعي است. توجه داريد که کشور ما از منظرهاي گوناگون يکي از کشورهاي کم نظير جهان است. به خصوص قرار گرفتن ايران در ميان دو حوزه مهم انرژي جهان (درياي خزر و خليج فارس) طبيعتاً براي هر بازيگر قدرتمند در منطقه و جهان داراي جاذبه است. به ويژه براي کشوري مانند روسيه که انرژي در سياست خارجي آن روز به روز اهميت بيشتري پيدا مي کند.ارتباط با ايران براي روسيه بسيار مهم است چرا که ايران کشوري است که رتبه دوم منابع گاز را در جهان در اختيار دارد؛ کشوري که مي تواند براي حوزه هاي مورد علاقه روسيه در آسياي مرکزي و قفقاز مسير دستيابي به بازارهاي جهاني را عرضه کند. کشوري که مي تواند رقيب روسيه در بازار انرژي باشد، به طور طبيعي اين کشور مورد توجه روسيه قرار خواهد گرفت. البته نه فقط انرژي بلکه انرژي به عنوان يکي از مهم ترين حوزه ها. ما نبايد بازارها و امکانات عظيمي را که ايران در توسعه روابط با کشورهايي مانند روسيه مي تواند ارائه کند، ناديده بگيريم. ضمن اينکه علايق استراتژيک روسيه را هم بايد در نظر بگيريم.روسيه در تعامل خود با امريکا حتي قبل از فروپاشي شوروي هم هميشه از کارت ايران در بازي با امريکا استفاده کرده است. اگر در دوران بعد از فروپاشي، روس ها فکر مي کردند تعارض هايشان با روسيه خاتمه پيدا کرده و مي توانند به يک اتحاد با امريکايي ها برسند، خيلي زود متوجه شدند اين تصور غلط است. در واقع روسيه از زمان پريماکف تصميم خود را به شکل جدي گرفته که منافع خودش را دنبال کند. بنابراين ايران در تامين منافع روسيه از جايگاه ويژه يي برخوردار بوده است؛ نقشي که ايران در تامين ثبات و امنيت روسيه مي تواند ايفا کند و اينکه ايران هم اساساً نقش روسيه را در آسياي مرکزي و قفقاز بسيار جدي مورد توجه قرار داده است و به نوعي سعي کرده ارتباط خود با کشورها را براساس ملاحظات روسيه تقسيم کند. براي مثال نقشي که ايران در پايان دادن به جنگ تاجيکستان ايفا کرد و سکوت ايران در برابر رفتار خشونت آميز و کشتار مردم چچن توسط نيروهاي نظامي نشان مي دهد، با اين کار برخلاف تعهدات در سياست خارجي خود اعلام کرد ايران در قبال مسلمانان چچن سکوت مي کند و رويه مسالمت جويانه در پيش مي گيرد. در حالي که تعهدات ايران در قبال مسلمانان، دستگاه ديپلماسي را ملزم مي کند مواضع قاطعانه در قبال اينچنين مسائلي اتخاذ کند همان طور که در برابر حرکات وحشيانه اسرائيل مواضع قاطعانه اتخاذ مي شود.
-رابطه خارجي ايران در حال حاضر بيشتر شامل کشورهايي مي شود که در تقابل با امريکا قرار دارند؛ روسيه، کره شمالي و ونزوئلا. در ميان اين کشورها روسيه قدرتمندترين اين کشورهاست. در صورتي که روسيه در شرايط کنوني مانند گذشته قصد داشته باشد در بازي با امريکا از کارت ايران استفاده کند، آينده روابط خارجي ايران را چطور مي بينيد؟
همان طور که اشاره کرديد وضعيت حاکم بر سياست خارجي ايران و در واقع اختلاف هاي حل نشده يي که ميان ايران و امريکا بعد از انقلاب اسلامي شکل گرفت، به طور طبيعي اين شرايط را در سياست خارجي ما ايجاد کرده است تا به دنبال توسعه روابط با کشورهايي باشيم که در مقابل امريکا قرار مي گيرند. اين نکته بسيار حائز اهميت است که حتي دولت هايي مانند ونزوئلا، چين و روسيه روابط خود را با امريکا براساس بازي همه يا هيچ تنظيم نمي کنند. بلکه تمام اين کشورها در حال چانه زني و بده بستان با امريکا هستند. بر همين اساس با فرض ثابت ماندن تيرگي روابط بين ايران و امريکا ما خواهيم ديد اين رابطه به اهرم فشار براي بازي هاي ديگران تبديل مي شود. ما بارها ديده ايم دولت هاي اروپايي هم از اين وضع به نفع خودشان استفاده کرده اند. اين بحث از دوران کلينتون هميشه مطرح بوده که رابطه ايران و امريکا همواره به ضرر امريکا و به نفع همه رقيبان امريکا شکل مي گيرد. بنابراين فشارهايي هم در خود امريکا وجود داشته که ادامه اين روند به نفع امريکا نخواهد بود. به دليل توانمندي جمهوري اسلامي در منطقه خاورميانه به لحاظ جغرافيايي، سياسي، فرهنگي و... از هر بعدي به اين موضوع نگاه کنيم، ويژگي هاي ايران در وضعيت فعلي براي امريکا خسارت هايي به همراه داشته است، البته اين خسارت ها به ايران هم وارد آمده است.
-يک مثال مي زنيد؟
ملموس ترين اين خسارت ها ماجراي دردناک سقوط هواپيماهاي ايراني است که در روزهاي اخير اتفاق افتاد. اين حوادث در چارچوب مساله تحريم در حال وقوع است. بعضي از آمارها نشان مي دهد سهم ما در سوانح هوايي در جهان چيزي حدود هشت درصد است. البته اين يک برآورد تقريبي است. شما تصور کنيد سهم ما در پروازهاي بين المللي چقدر است و اختصاص هشت درصد از سوانح هوايي بسيار هشدارآميز است. حتي اگر چنين عددي را نپذيريم و آن را غيرواقعي بدانيم، به هر حال سوانحي که در کشور ما اتفاق افتاده و بي اعتمادي حاصل از اين مساله خودش نشان مي دهد ما چقدر در حال پرداخت هزينه ايم. شايد يکي ديگر از قابل توجه ترين خسارت ها را بتوانيم به موضوع خط لوله ها مربوط کنيم؛ يکي از مهم ترين زمينه هايي که حتي به عنوان مائده آسماني مي توان به آنها اشاره کرد. براي بهره برداري از اين مائده هاي آسماني هيچ تلاش موفقي انجام نشده است. بعد از فروپاشي اتحاد شوروي ايران در جوار آسياي مرکزي و قفقاز بهترين و با صرفه ترين مسير را براي اين کشورها و منابع درياي خزر از طريق اين خط لوله ها فراهم کرده است. ولي به دليل وضعيت رابطه ايران و امريکا و محروم کردن مستمر ايران، اين فرصت از ايران گرفته شده است. به اين شکل ايران نتوانسته از مزاياي اقتصادي و سياسي انتقال انرژي از طريق خط لوله ها استفاده کند. مساله خط لوله ها شايد يکي از مهم ترين مسائلي باشد که تحت تاثير وضعيت کنوني به کشور ما تحميل شده است.
- محروم شدن از جذب سرمايه گذاري هاي بين المللي
- درگير شدن و در تعامل قرار گرفتن با فضاي کار و ورود تکنولوژي فضاي تعامل اقتصادي و پيامدهاي سياسي مرتبط با آن اينها همه هزينه هاي گزافي است که بر کشور ما تحميل مي شود و ما در حالي که در حال پرداختن اين هزينه هاي گزاف هستيم شاهد تصويب سند چشم انداز هستيم که طبق اين سند چشم انداز در سال 1404 در يک رويکرد واقع گرايانه ايران مي تواند تبديل به يک قدرت برتر منطقه يي شود.در حالي که به مقدمات اين هدف توجه نمي شود، ما بيشتر درگير مسائلي مي شويم که ما را از اين هدف قابل تحقق بازمي دارد. من فکر مي کنم اينها فقط گوشه هايي از تاثيرهاي روابط دو کشور در شرايط فعلي است.
-در بين صحبت هايتان اشاره يي کرديد به سقوط اتحاد شوروي. به نظر شما علل و دلايل سقوط يک حکومت ايدئولوژيک مثل شوروي در آن زمان چه بوده است؟
مهم ترين عاملي که در سقوط اتحاد شوروي از نظر من نقش داشته است برخورد ايدئولوژيک با واقعيت ها در اين نظام بوده است. نظام اتحاد شوروي بر مبناي «مارکسيسم روسي» واقعيت ها را انکار مي کرد. 70 سال اين واقعيت در مسائل داخلي و خارجي انکار شد و هر کسي که با تئوري ها و سياست هاي حزب کمونيست روسيه مخالفت کرد، به همکاري با بيگانگان و تلاش براي براندازي اتحاد شوروي متهم شد.حکومت شوروي خود را از داشتن هر نوع منتقدي محروم کرد. هر زماني که براي اصلاح در اين نظام تلاش شد جلوي آن را گرفت. حتي زماني که گورباچف سعي کرد با يک برنامه نامشخص و پرابهام براي اصلاح نظام شوروي تلاش کند، باز هم حزب کمونيست در مقابل او ايستاد. محافظه کاران حزبي با برپايي کودتاي آگوست 1991 زمينه فروپاشي نظام کمونيستي در شوروي را تسريع کردند.وگرنه شايد دولت شوروي هم مي توانست با يک روند کنترل شده برنامه اصلاحات خودش را پيش ببرد.عده يي روند اصلاحات را در چين با اتحاد شوروي مقايسه مي کنند و معتقدند چون چيني ها فضاي سياسي را بسته نگه داشتند، موفق شدند و توانستند اصلاحات اقتصادي را پيش ببرند. کساني که اين مقايسه ها را انجام مي دهند، به تجربه هاي متفاوت کمونيست هاي چيني و کمونيست هاي روسي توجه نمي کنند.تاريخ اين دو کشور بايد در جاي خود بررسي شود و به نقشي که اتحاد شوروي در مسابقه تسليحاتي در برابر امريکا برعهده گرفت، توجه شود. در اتحاد شوروي به جاي پرداختن به نيازهاي اوليه مردم به مسابقه تسليحاتي، برنامه هاي نظامي، برنامه هاي سياست خارجي و رهبري جنبش کمونيستي پرداخته مي شد. در واقع تعادل در اين نظام وجود نداشت که طبق قواعد طبيعت تداوم اين پديده را غيرممکن کرد.به عقيده بسياري از شوروي شناس ها، شوروي غولي بود با پاهاي گلي، يعني يک قدرت عظيم نظامي بدون آنکه ظرفيت تکنولوژيک مناسب براي تداوم اين قدرت نظامي را فراهم کرده باشد. به اين شکل مسابقه تسليحاتي با امريکا هم يکي ديگر از عواملي بود که روند فروپاشي را تسريع کرد.من فکر مي کنم مقاومت در برابر اصلاحات، تلاش براي انکار واقعيت و ديدن واقعيت به شکلي که ايدئولوژي مطرح مي کرد، باعث شد در نهايت واقعيات انکارشده به بدنه اتحاد شوروي ضربه وارد کند. سران حزب کمونيست و حکومت شوروي سرانجام مجبور به پذيرش واقعيت ها شدند.
-روند روابط روسيه با ايران طي تاريخ به چه صورت بوده و آيا روابط روسيه با ايران در طول تاريخ تغيير کرده است؟
ببينيد کشورها براساس ويژگي هاي جغرافيايي شان، حافظه تاريخي شان و شرايطي که ضرورتاً در اختيار تصميم گيرندگان آنها نيست، يعني بخشي در سطح منطقه يي و بين المللي و بخشي هم تحت تاثير نگاه رهبران کشورها شکل مي گيرد، با يکديگر ارتباط برقرار مي کنند. به هر ترتيب ايران و روسيه دو کشور همسايه هستند و روابط تلخ و شيرين بسياري را تجربه کرده اند. به خصوص دو قرارداد ترکمنچاي و گلستان که باعث جدا شدن بخش هايي از ايران و محروم کردن ايران از کشتيراني در درياي خزر شد، عده يي فکر مي کردند با قرارداد 1921 در مسير دگرگوني قرار خواهد گرفت، که نگرفت. بعد از آن با شکل گيري شوروي در شمال ايران بالطبع يک رابطه نابرابر ميان يک قدرت ضعيف و يک قدرت جهاني شکل گرفت.و اين رابطه هميشه مبتني بر عدم برابري بوده است اما در دوران جنگ سرد، طبق قواعد جنگ سرد، رابطه ايران با شوروي با استفاده از چتر حمايتي امريکا و رابطه شوروي و امريکا صورت مي گرفت. اما در همين دوران جنگ سرد، در دهه هاي 40 و 50 شمسي، روابط بسيار گسترده اقتصادي و فني بين ايران و روسيه شکل مي گيرد. در آن زمان در روسيه اين تلقي وجود داشت که هرچه روابط اقتصادي دو کشور تقويت و رشد اقتصادي ايران بيشتر شود، زمينه وابستگي ايران به امريکا کمتر خواهد شد. اين وضعيت براي ايران هم موقعيت بسيار خوبي را فراهم مي کرد تا بتواند با نزديک شدن به روسيه امکاناتي را از امريکا دريافت کند، البته کاملاً در چارچوب و تحت کنترل. در واقع اين همان سياستي است که شاه به آن مي گفت «سياست مستقل ملي» که البته نه مستقل بود و نه ملي. ولي به هر حال وضعيت جغرافيايي ايران اين موقعيت را فراهم کرد که ايران بتواند در چنين رابطه يي قرار بگيرد.طبيعتاً بعد از انقلاب اسلامي گمان مي شد اين به نفع اتحاد شوروي است که يک حکومت وابسته به امريکا در منطقه از ميان رفته است. ولي شعار «نه شرقي، نه غربي» فضاي جديدي را در ايران در برابر شوروي ايجاد کرد. دستگيري سران حزب توده در ايران نشان داد امکان زيادي براي توسعه روابط ايران و شوروي وجود ندارد، چون شوروي يک دولت کمونيست بود و جمهوري اسلامي يک دولت اسلامي است و اين دو حکومت از نظر تئوري هم نمي توانند به يکديگر خيلي نزديک شوند.البته در دوران جنگ نوع رابطه ما با شوروي بسيار مهم بود، چون شوروي هم از عراق حمايت مي کرد و هم به ايران اسلحه مي فروخت. ولي اين روابط يکسري انعطاف هايي داشت، تا زمان فروپاشي شوروي.
بعد از فروپاشي شوروي روسيه چه نگاهي به ايران دارد؟
در اولين سال هاي فروپاشي شوروي ايران از نظر روسيه «عامل تهديد اسلامي» در آسياي مرکزي و قفقاز تلقي مي شود، چون روسيه يک دولت غربگراست و ديدگاه هاي رهبران شان با ديدگاه هاي واشنگتن منطبق است. همان نگاهي را که واشنگتن به تهران دارد، مسکو هم دارد. ولي اين نگاه به سرعت تغيير مي کند و در نيمه دهه 90 مسيحي نگاه روس ها نسبت به جهان تغيير پيدا مي کند. از سه سال بعد از فروپاشي، روابط شان با ايران روز به روز بهتر مي شود چراکه نگاه آنها به خاورميانه و جهان اسلام هم تغيير پيدا کرده بود. با توجه به حضور 20 ميليون مسلمان در روسيه روابط با کشورهاي اسلامي بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد.با توجه به اينکه 10 ميليون روس هم در آسياي مرکزي زندگي مي کنند، ارتباط ايران با آسياي مرکزي و قفقاز براي آنها اهميتي ويژه پيدا مي کند. در مجموع از نيمه دهه 90 روس ها متوجه مزاياي رابطه با ايران در تعامل با غرب مي شوند. در واقع برمي گرديم به نگاه پريماکف که مي گويد، روسيه بايد از کشورهاي اسلامي براي تنظيم روابط ما با امريکا استفاده کند. روسيه در آن زمان اهرم سازي براي سياست خارجي را مورد توجه قرار داد تا از اين اهرم ها براي تنظيم رابطه با غرب و امريکا استفاده کند.پوتين هم از همين تئوري استفاده کرده است. با اين تفاوت که پوتين برخلاف پريماکف نگاهش واقع گرايانه تر و عملگرايانه تر است و در واقع به ملاحظات عيني توجه مي کند. در نتيجه مي بينيم توجه روسيه روز به روز به ايران بيشتر مي شود و در ايران هم اتکايي جز روسيه وجود ندارد، آن هم در شرايط فشار غرب و امريکا بر ايران. اين موضوع باعث نزديکي و گرايش ايران به شرق و تلاش براي عضويت در سازمان شانگهاي مي شود.اين روزها ما شاهد شکل گيري بلوک بندي جديد در جهان هستيم که بسيار با دوران جنگ سرد تفاوت دارد. در اين شرايط روابط ايران و روسيه روز به روز گسترش مي يابد تا جايي که حجم رابطه تجاري ايران و روسيه در شرايط تحريم از سوي غرب، 10 برابر افزايش پيدا مي کند. در اين شرايط به نظر مي رسد شعار نه شرقي و نه غربي، نيازمند خوانشي دوباره است.
0 نظرات:
Post a Comment